
مقدمه:
خوانندگان قدیمی و وفادار «یک پزشک» میدانند که یکی از علایقم، نوشتن در مورد آزمایشات روانشناسی یا اجتماعی بوده است، پیش از این در یک پزشک از این دست مقالهها زیاد داشتهام:
– آزمایش میلگرم Milgram experiment
– آزمایش آقای جونز: «موج سوم» یا افسون دیکتاتور
من برایتان امید را از ابعاد مختلف توضیح دادهام، و «ترس» را از دید نوروساینس بررسی کردهام.
سفارش طراحی سایت در کارلنسر با قیمت توافقی
کلاه تبلیغاتی
خرید بلیط لحظه آخری هواپیما از فلایتیو
لیزر هموروئید
درمان بواسیر در کلینیک تخصصی هموروئید تهران
کلاه تبلیغاتی
خرید فرفره انفجاری
خوشبختانه از این پستها استقبال زیادی شد، به تازگی به مطلب جالبی برخورده بودم که امروز ، خوشبختانه فرصت نوشتناش مهیا شد. اگر فرصتی پیش بیاید، شاید هفته بعد هم مطلبی مشابه برایتان بنویسم. اما پست امروز:
آدمها پیش و پس از رسیدن به قدرت، عملکرد و ذهنیت متفاوتی پیدا میکنند. این را ما به کرات در تاریخ یا زندگی روزمره خود دیدهایم. دیدهایم که رسیدن به قدرت در سطوح مختلف باعث چه تغییرات و نمود چه جنبههای مخفی از ذات میشود.
اما آیا فارغ از آزمایشگاه تاریخ، میتوان در آزمایشگاه روانشناسی و اجتماعی هم، این مسئله را آزمایش کرد؟!
در دانشگاه کلمبیا، محققی به نام «اندی جی یاپ» به تازگی آزمایش جالبی در این مورد انجام داده است، او تعدادی از افراد را انتخاب کرد و با دستکاریهای ذهنی و تلقین، آنها را در نقاط ضعف و قدرت قرار داد، در مرحله بعد او تعدادی عکس به آنها نشان داد و از سوژههای آزمایش خواست که قد و وزن افراد را حدس بزنند!
مشخص شد که قدرت یا ضعف بر نحوه ادراک ما اثر میگذارد، ذهن ما به گونهای است که دوست دارد، اجبارا کوچکی و حقارت فیزیکی را در کنار آدمهای ضعیف بگذارد و برعکس.
البته این نیز واقعیت دارد که برتری فیزیکی بر روی موقعیت کاری و میزان موفقیت یک فرد میتواند تأثیر بگذارد، تا جایی که مشخص شده رؤسا به صورت کلی، بلندقامتتر از بقیه هستند و هر اینچ بلندتر بودن، به معنی کسب ۷۸۹ پوند اضافهتر در سال است، البته باز هم به صورت کلی و میانگین.
یک دهه است که دانشمندان در حال تحقیق روی رابطه قدرت و رفتار ناشی از آن هستند، در این مدت آنها به این نتیجه رسیدهاند که مردم به کسب قدرت به صورت قابل پیشبینی و انتظاری پاسخ میدهند.
بله! رسیدن بعضی از اشخاص به سطوح بالای دولتی در دنیا، هزینههای زیادی بر مردم تحمیل کرده است، پس دانشمندان برای تحقیقات خود اصلا سعی نکردند در آزمایشگاه جامعه آزمایش انجام بدهند و اصلا امکانات چنین کارآزمایی را هم نداشتند. بنابراین با شیوههای عملی و بسیار آسانی به سوژههای آزمایش خود، حس و حال قدرتمند بودن را دادند.
برای مثال از آنها خواستند که زمانی را که در اوج توانایی بودند به یاد بیاورند، همین کار ساده افراد را به سطح بالاتری از احساس قدرت میبرد. روش دیگر اعطای قدرت آزمایشگاهی، روشی به نام بازی دیکتاتور است: برای این کار به بعضی از سوژهها اختیار داده میشود که در مورد بقیه تصمیمگیری کنند و از جهات مختلف تکلیف آنها را روشن کنند.
اما به شیوههای سادهتر هم میشود قدرت را در اشخاص القا کرد، برای مثال اگر بدن اشخاص را از نظر فیزیکی در وضعیت غالب قرار بدهیم، آنها احساس قدرت میکنند. ورزشکاران موقع پیروزی، ژستهای مشابه میگیرند، مثلا دستهایشان را بالا میبرند و به صورت کشیده قرار میدهند، جالب است که حتی ورزشکاران نابینا هم همین ژستها را میگیرند، کسی به افراد نابینا یاد نداده است که این ژست را انجام بدهند، این ژستها، چیزهایی بنیادی هستند.
استاد مدیریت و محقق در زمینه قدرت دانشگاه نیویورک -جو مگی- میگوید که بر خلاف تصور برخی، قدرت چیزی نیست که حقیقت وجود کسی را تحریف کند، بلکه قدرت شخص را از قید و بندهایی که همواره مانع میشوند او خود واقعیاش را بروز دهد، میرهاند. وقتی ما در یک گروه کار میکنیم، بیشتر ما از اصول و هنجارها پیروی میکنیم، در این حالت فشاری از جمع بر ما تحمیل میشود و ما را وادار به تبعیت میکند، اما وقتی به قدرت میرسیم، میتوانیم آنگونه که دوست داریم رفتار کنیم.
این رهایی از نظرات غیر و رشتههای محدودکننده جمع را میتوانیم به صورتهای مختلف توضیح بدهیم، یکی از آنها این است که وقتی کسی به قدرت میرسد، دیگر برایش مهم نیست که زیردستانش چه تصور و دورنمایی از او دارند و هر طور که میخواهد رفتار میکند.
محققان در این مورد آزمایش جالبی انجام دادهاند، آنها باز هم به یاری ترفندهایی، حس قدرت را در بعضی از سوژهها القا کردند، سپس از این سوژهها خواستند که روی پیشانی خود حرف e را بنویسند. در این حالت ما میتوانیم e را طوری روی پیشانی بنویسیم که دیگران آن را به طور صحیح و طبیعی ببینند، یا به صورت برعکس برای دیگران تحریر کنیم، طوری که فقط برای خودمان به صورت صحیح باشد. جالب بود که افراد قدرتمند دو تا سه برابر بیشتر از دیگران، e را به صورت معکوس مینوشتند!
قدرت، باعث میشود شخص قادر به تصمیمگیریهای سریع باشد. باز هم در یک آزمایش مشخص شد که افرادی که قدرت به آنها تلقین شده بود، بیشتر احتمال دارد که یک «فن» تهویه با صدای آزارنده را خاموش کنند. افراد قدرتمند انتزاعیتر میاندیشند، آنها به جای دیدن عواقب کوچک کارهایشان، یک تصویر ذهنی بزرگ را در سر میبینند. آنها کمتر احتمال دارد که موانع راه را ببینند، آنها خطرات را کوچک میشمارند، و سطوح بالای هورمون تستسترون و سطوح پایین هورمون کورتیزول دارند که اولی یک هورمون ایجادکننده برتری و دومی هورمونی است که هنگام تنش ترشح میشود.

افراد قدرتمند، به انتخابهای بیشتری روی میآورند، آنها راههای بیشتری برای رسیدن به اهداف خود اختیار میکنند و این به خاطر آن است که هیچ مجازات و تنبیهی دامن آنها را نخواهد گرفت و همین مسئله است که باعث ریاکاری این افراد میشود، چیزی که شاهعلامت افراد قدرتمند است. احتمال دست زدن قدرتمندها به تقلب بیشتر است، این موضوع با یک سری آزمایش مشخص شده است، در این آزمایشات مشخص شده است که افراد قدرتمند، بیشتر احتمال دارد که دیگران را متهم به تقلب کنند، در حالی که به صورت همزمان خودشان بیشتر تقلب میکنند، آنها بیشتر روی خطاهای اخلاقی دیگران تمرکز میکنند، در صورتی که خود بیاخلاقترند، در آزمایش نهایی هم مشخص شد که تأثیر قدرت روی ریا، بستگی زیادی به مشروعیت قدرت به دست آمده دارد. به عبارتی اگر کسی قدرت را به صورت نامشروع به دست آورده باشد، ریاکارتر هم میشود.
چیز قابل تأمل در مورد جسارت افراد قدرتمند در دنبال کردن اهدافشان این است که این جسارت تنها به این خاطر رخ نمیدهد که آنها در هر صورت بیمجازات باقی میمانند، بلکه آنها در اندرون تصور میکنند که به صورت ذاتی برگزیده شدهاند که این کارها را انجام بدهند، عکس این گزاره هم درست است، آنهایی که در موقعیت ضعف قرار گرفتهاند، این طور حس میکنند که مقدر نیست به مقصود برسند.
قدرتمندی و ریا، به دنبال خود خیانت را هم میآورد، در یک تحقیق روی ۱۵۰۰ آدم متخصص مشخص شد که آن دسته از متخصصانی که رتبه بالاتری وقتی به صورت پرسشنامهای از آنها در مورد احتمال خیانت به همسرانشان سؤال شد، بیشتر احتمال دادند که دست به خیانت بزنند.
به تازگی در یک تحقیق مشخص شد، حتی تلقین قدرت در یک شخص به مدت خیلی کوتاه هم میتواند، باعث شود که بیشتر از حد مجاز پول برداشت کند.
قدرتمندان به صورت ذاتی آدمهای بدی نیستند. شاید یک تمایل در ما وجودداشته باشد که آنها را آدمهای سرد و بیتوجه به وضعیت زیردستان بدانیم، اما همیشه هم این طور نیست، در واقع تا حد زیادی مسئله به این بستگی دارد که قدرت به چه کسی اعطا شود، به یک شخص با ارزشهای نهادینه شده موافق با جامعهاش یا یک شخص خودمحور که قدرت خودخواهترش هم میکند.
اما این همه حرف و فلسفهبافی آیا فایدهای برای من و شما داشت؟!
شاید! شاید اینها ما را به یک خودآگاهی برسانند، طوری که وقتی به قدرت در هر سطح برسیم، این چیزها را در ذهن مرور کنیم و خودمان را اصلاح کنیم. البته تجربه نشان داده است که آگاهان و منتقدان دیروز، با اینکه از نظر تئوریک چیزی کم و کسر ندارند، هنگام کامیابی، طور دیگری میبینند و میاندیشند.
منبع